هدف از این تحقیق بررسی عدل و اعتدال با فرمت docx
تعداد صفحات | 30 |
حجم | 91 کیلوبایت |
فرمت فایل اصلی | docx |
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
هدف از این تحقیق بررسی عدل و اعتدال با فرمت docx در قالب 30 صفحه ورد بصورت کامل و جامع و با قابلیت ویرایش می باشد
فهرست مطالب
عدل و اعتدال
فصل دوم مبانی نظری و پیشینه پژوهش11
الف ) مبانی نظری :12
ب ) پیشینه پژوهش :44
ج ) جمع بندی و ارائه چارچوب نظری پژوهش :48
به منظور دست یافتن به معنای جامع و دقیق کلید واژه¬ها، ریشه¬ی کلید واژه¬ها و مشتقات آنها در تمامی آیاتی که شامل این کلیدواژه¬ها بوده است بررسی شده و علاوه بر آن به کتب لغت، به طور ویژه التحقیق، و تفاسیر رجوع شده است. در برخی از آیات واژه¬ی عدل و برخی از مشتقات آن به معنای معادل، جایگزین یا مثل آمده است:* یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ (95 مائده)
عدل برابر و معادل قرار دادن چیزی با چیز دیگر است. عدل (به فتح عین) چیزى را گویند که معادل چیزى از غیر جنس خود باشد، و عدل (به کسر عین) به معناى مثل است، (طباطبایی، 1374، ج 6 : 205) یعدلون از ماده عدل (بر وزن کذب) گرفته شده که به معنى همتا و شریک وشبیه است. (مکارم، 1374، ج 6 : 27 )
این واژه (عدل) و مشتقاتش در موارد بسیاری به معنای رعایت حق و دوری از افراط و تفریط در جنبه¬های گوناگون زندگی آمده است. «حد وسط بین افراط و تفریط از حیث نبود نقض یا زیادت؛ و این اعتدال و قسط حقیقی است؛ و به تناسب این ریشه بر اقتصاد، مساوات، قسط، استواء و استقامت اطلاق می¬شود. عدل مقابل جور است؛ و جور تمایل به چیزی است که خارج از متن حق قرار دارد مانند ظلم که تضییع و ادا نکردن حق است.» (مصطفوی،1360، ج 8 : 55)
* وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (152انعام)واژه¬ی عدل به عنوان یکی از مراحل آفرینش انسان نیز آمده است. «خلق تکوین بر کیفیت خاص و تسویه همان توسط در اعتدال است. تسویه خاص¬تر از عدل و متاخر از آن است. همان طور که عدل همان توسط خاص، بدون نقص و زیادت است؛ و عدل اخص و متاخر از تسویه است. » (مصطفوی،1360، ج 8 :57)